شعر در مورد ضامن آهو ، شعر کودکانه و زیبا در مورد ضامن آهو امام رضا

شعر در مورد ضامن آهو

شعر در مورد ضامن آهو ، شعر کودکانه و زبا در مورد ضامن آهو امام رضا
شعر در مورد ضامن آهو ، شعر کودکانه و زیبا در مورد ضامن آهو امام رضا همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر در مورد ضامن آهو

کاش من یک بچه آهو می شدم
می دویدم روز و شب در دشتها
توی کوه و دشت و صحرا روز و شب
می دویدم تا که می دیدم تو را
کاش روزی می نشستی پیش من
می کشیدی دست خود را بر سرم
شاد می کردی مرا با خنده ات
دوست بودی با من و با خواهرم
چونکه روزی مادر م می گفت تو
دوست با یک بچه آهو بوده ا
خوش به حال بچه آهویی که تو
توی صحرا ضامن او بوده ای
پس بیا من بچه آهو می شوم
بچه آهویی که تنها مانده است
بچه آهویی که تنها و غریب
در میان دشت و صحرا مانده است
روز و شب در انتظارم پس بیا
دوست شو با من مرا هم ناز کن
بند غم را از دو پای کوچکم
با دو دست مهربانت باز کن
⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد ضامن اهو

این چنین خوابی که بی خوابم کند
لاجرم سوی تو بی تابم کند
خفته ی در ناز بی جوش و خروش
ناگه از آن باده خود گفتی بنوش
از همه عالم شدم سیر و تهی
سوی عافیت نمی باشد رهی
هر دری را ما زدیم آن بسته بود
صاحبش آنجا نبود و رسته بود
این نی آن در باشد از هر سو به بند
قفل آن باشد کلید دردمند
باهمه سختی به سویت راهیم
دردمندم_عاصی ام_ شیدای ام
ضامن آهو ,امام المرتضی
دردهای ما همه بنما شفا

شعر کودکانه در مورد ضامن آهو

صحن حرم از نسیم پر بود
از پرپر یا کریم پر بود
خورشید دوباره بوسه می زد
بر چهره مهربان گنبد
گنبد پر از آفاتاب می شد
آهسته غم من آب می شد
رفتم طرف ضریح او باز
تا پر شوم از هوای پرواز
اطراف ضریح گریه ها بود
دلهای شکسته و دعا بود
دلها همه زیر بارش اشک
مانند کبوتری رها بود
عطر گل یاس در دل من
عطر صلوات در فضا بود
⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد یا ضامن آهو

الا ای ضامن آهو مرا دریاب،
همین حالا که از شوق رسیدن تا تو بی تابم.
دگر جانم رسیده بر لبم در این خراب آباد
پر از حس رهایی چون کبوتر های صحن توست قلب من
نه امشب ماه ها در حسرت پرواز بی خوابم
دو چشم بی فروغم در پی نور ضریح توست آقاجان
گمان کردم دوباره بر سرم منت نهاده دعوتم کردید
ولی انگار سرشار از گناه است این دل مغرور
می دانم سیاهی را به اشک دیده باید شست آقاجان.
دلم تنگ است
گناهم چیست؟ این دنیا سر ناسازگاری با دلم دارد
در آن جایی که حکم عشق پابرجاست، سر را پای رفتن نیست
ولی دل رفته از دستم
دلی از نو بباید دست و پا کردن
دلی همچون کبوترهای گِرد آستانت پاک
سفید و صاف ، بی آلایش و پر نور
دلی باید مهیا کرد، شبیه کوه ها بی باک
و آن را باید از عطر تو سرشار و پر از مهر خدا کردن.
الا ای ضامن آهو مرا دریاب
نگاهم خیس شد، ابر دو چشمم اشک می بارد
دلم تنگ است
برای یک نفس بودن در آن حُرم حریم مهربان تو
دلم گرم است
به لطف بی کران تو.
مرا نام و کلام ناب تو پرورده تا اکنون
چگونه یک نفس از نو جدا باشم؟
دلم را جز ضریح پاک و آرامت چه جایی می توانم بست؟
نگاه من اسیر یک نگاه توست اربابم
دلم در رحمت بی انتهای تو غل و زنجیر خواهد ماند
دو دستم را ز درگاه تمنایت مران آقا
که گر رانی شبم دلگیر خواهد ماند
مرا حتی خیالش می کُشد یک دم ز درگاهت رها باشم
پر پرواز در صحن و سرایت را ندارد دل
شبیه بچه آهویم پناهم باش،
دلم را هدیه خواهم کرد
در اوج بی کسی ها تکیه گاهم باش
الا ای ضامن آهو مرا دریاب ………
کعبه ی ایران
دلم به پنجره فولاد تو گره خورده
شب ضریح قشنگت دل مرا برده
رسول شهر خراسان ، دلم هوایی شد
به سوی کعبه عشقت شبانه راهی شد
⇔⇔⇔⇔

شعر درباره ضامن اهو

چشمه های خروشان تو را می شناسند
موجهای پریشان تو را می شناسند
پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
ریگهای بیابان تو را می شناسند
نام تو رخصت رویش است و طراوت
زین سبب برگ و باران تو را می شناسند
از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
ای که امواج طوفان تو را می شناسند
اینک ای خوب فصل غریبی سر آمد
چون تمام غریبان تو را می شناسند
کاش من هم عبور تو را دیده بودم
کوچه های خراسان تو را می شناسند

شعری در باره ضامن یاهو

دیشـــب دلـــــم گرفته بود، ناله زدم امام رضا
میشه من هم رهابشم ،با کفترهات در این فضا
میشــــــه من هم پر بـزنم ، تو آسمون آبی ات
حمد وثنـــایت بکنم ، من هم شـــوم قناری ات
میشه من هم شادی کنم، که امام رضا پناهمه
دستش به روی سرمن ، چشمش توی نگاهمه
میشه به صیادم بگی، رحمـــی کند به حال من
بگــــــی که دلشکسته ام ، تیر نزند به بال من
میشــــه بگی که نشکنه ، دلــم ترک داره آخه
به دســــت یک فــرشته ای ، دلم گـرفتاره آخه
تو ای پنـــــاه آهــــوان ، به فیـــض تو پناه دارم
با دست پر آمــــده ام ، کـــوله ای از گناه دارم
به این غـــریب خـسته دل ،امام رضا پناه میده
برای درد و غصه هام ،من میدونم که چاه میده
تا کجـــــا التمــاس کنم ، با بغــضی که تو آهمه
صیــــاد مگــــر نمــــیدونه ، امـــام رضا پناهمه
امــــام هشـــتم منـــی ، فدات شوم ابا جـواد
اگــــر منو پنــاه مـــیدی ، به صیادم بگــم بیـاد
فــدای چشمون سیات، منم آقا “غریب”شدم
همه شفا گرفتندو ، منم که بی نصیب شدم
حسین اسکندری”غریب”
⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد ضامن آهو

دوباره یک غروب دلنشین
دوباره یک صدا،
صدای سبز
دوباره می پرد کبوتری
به دور گنبد حرم
دوباره چشمهای من
پر از نگاه کاشی و ستاره می شود
کنار حوض
دوباره ذهن من
پر از صدای بالهای یک فرشته می شود
نگاه کن!
من آن کبوترم
به دور گنبد طلایی اش
چه عاشقانه می پرم
⇔⇔⇔⇔

شعری درباره ضامن آهو

خدایا؛
دلم را به محبت آسمانی هایت؛
بی هیچ ادعایی گره زده اند؛
از من راضی باش؛
از مهرم به ضامن آهو
؛السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی؛
مهربان طوس؛
ازشما نوشتن برایم آرزوی گزافی شده؛
شما را نه با چشمان خاکی؛
که با چشمِ دل لمس نمودم؛
و به آرام گرفتن در دامانِ پر مهرتان؛
دلسپرده شدم!
.
.
.
کودکی ام هر از گاهی به لطف دیدارتان؛
آمیخته به محبتی ناشناخته شد؛
کم کم؛ این محبت آمیخته با ارادت گشت؛
یادتان می آید؛
صدای اذان که در آن حیاط پر از نور طنین افکن میگشت؛
خالی دستانم را انباشته می کرد؛
چشمانم که به طلایی گنبد گره می خورد؛
شانه هایم را به لمس وجودتان؛
صاف و محکم می نمود!
.
.
.
اما؛
من از هنگامه ای به حضورتان در جای جایِ سینه ی کوچکم؛
ایمان آوردم؛
که غمم؛
همان را که روح و روانم را پاره پاره کرده بود؛
گره خورده در آغوش ضریحِ پرنورتان؛
ناخواسته بر جای گذاردم؛
و آرام آرام؛
ناباورانه؛
از آن منزلِ پر نور از امید؛
به زندگی ساکت و خالی ام باز گشته؛
و ردی از باوری عمیق را؛
در روح و روان رو به خاموشی ام لمس نمودم!
.
.
.
این روزها؛
شرمنده ام؛
از غمی که بر آن ضریحِ آسمانی بر جای گذارده؛
و قدر نشناسانه؛
باز جامِ روحم را که صیقل خورده بود؛
از سیاهیِ کردارم مملو ساختم
.
.
.
دوباره؛
این روحِ رو به خاموشی؛
صیقلی به دستِ نور می خواهد؛
.
.
.
از همین جا؛
از این اتاقِ کوچکِ کم سویِ احساسم؛
این فرزند خاطی را بخشیده؛
با دیگر پذیرا شوید؛
.
.
.
مولا؛
رو به صحن حرم؛
با قلبی مالامال از عشق و ارادت می گویم:
سلام خدا بر شما
در آن روز که متولد شدید؛
و زمین به یمن وجودتان به ضمانت آراسته شد
سلام خدا بر شما؛
در آن روز که شربت عشق نوشیدید؛
و روحِ پاکتان به سوی خدا رهسپار گشت
سلام خدا بر شما؛
در هر لحظه ی جاری در زندگی؛
که؛
ایمان به مهرِ حضورِغرق نورتان؛
آرام رخت بر بسته از جایِ جای وجودم را
باز می گرداند؛
آری؛
می دانم؛
شهید را با نوشیدنِ نوشدارویِ شهادت؛
هرگز؛
انتهایی نیست!

شعر کوتاه درباره ضامن آهو

روی این گنبد طلا و قشنگ
خانه ای دارم از شکوفه و نور
خانه پاک و روشنی دارم
زیر باران دانه های بلور
زیر این گنبد طلایی هست
صحن مردی که ضامن آهوست
آه، گوش تمام مردم شهرپر موسیقی غریبی اوست
دوست من! بگو که تا حالا
چند دفعه به مشهد آمده ای؟
اشکی از چشم خسته ریخته ای؟
بوسه ای بر ضریح او زده ای؟
تا بیایی دوباره می شنوی
عطر پاک گلاب، از هر سو
می چکد قطره اشکی از چشمت
باز با یاد ضامن آهو
در هوا بوی بال پیچیده
در زمین، عطر غنچه های دعا
شهر مشهد همیشه لبریز است
از صمیمیت امام رضا
روز و شب، کار من فقط این است:
حرف او، با پرنده ها گفتن
پر زدن در نگاه گنبد نور
زیر لب یا رضا رضا گفتن
بالهایم پر از نوازش اوست
چون شب و روز بر سر حرمم
راستی خوش به حال من، آری
بچه ها، من کبوتر حرمم …
⇔⇔⇔⇔

شعر کوتاه در مورد ضامن اهو

آخ که امشب چه صفایی داره…وقتی منوطلبیدی که دلم بدجور هواتو کرده بود…نشستم میان ایوان طلا…چشم دوختم به این صحن وسرا…مردمان برهنه پا می آیند…چه سرافکنده وبا ادب می آیند…چه قشنگ است عاشورا میخوانیم…با روضه مادر و سیلی و شاه نیزه نشین میگریم…نوبت خواندن کمیل است…نوبت توبه ما و ضمانت ضامن آهو…آقاجون ضامن ندارم ضامن ما میشوی…درد داریم درمان میکنی…کم از آهوییم میدانیم …ولی ضامنی جز تو نداریم میدانی…
ای آفتاب ملک ایران…من بجای تک تک دلدادگانت…نماز عشق میخوانم…تورا قسم به خواهرت …به آن جواد بخشنده ات…توخودتت ضامن ما شو…حاجت مارابده…بخواه ازخداظهور یاس زهرارا…دیدن کربلارا…
⇔⇔⇔⇔

شعری درباره ضامن اهو

دور سقاخانه می گردد نسیم
دانه می پاشد کنار حوض آب
چادرش بوی زیارت می دهد
بوی اشک و گریه و بوی گلاب
آسمان چشم او پر می شود
باز، از پرواز شاد کفتران
صحن را آهسته جارو می کند
خادمی با دستهای مهربان
می نشیند در نگاه خیس او
مثل یک گل، سایه فواره ها
قلب من پر می کشد مثل نسیم
هردومان هستیم مهمان رضا

شعر درباره ی ضامن اهو

امشب دلِ من هوای کوی تو نموده
بی بال، دلِ من پری بسوی تو گشوده
این دم که نوائی زسرای تو شنوده
هرنقطه وحرفی به خیال تو سروده
ای برهمگان شفای هر دردی ودلجو (یا ضامن آهو)
****
صحن وحرمت مأمن دلهای شکسته
این مهررضائیست که به هردلی نشسته
ای قبلۀ حاجاتی وای نـــــور خجسته
هر کس به نیازی دل خود را به تو بسته
هر شاه وگدائی رارحیمی ودعا گو (یا ضامن آهو)
**********
آهو زبیابــــــان و زصیادی رمـیده
تا بر درو بر درگه آن شاه برسیده
وای برمن و براین دل غافل که ندیده
که آهو زکدام ره به این خانه رسیده ؟
آهویِ گریزپایِ بیابان زکدام سو (یا ضامن آهو)
********
آن کبوتران برسرگنــــــبد طـــــــــلائی
از شوق نگاهت پرو بال بسته به جائی
گه رازو نیازی و گهی شورو نــــــوائی
گوئی مَلَکانند که درآن درگــــــــــه شاهی
دل از کرم ولطف تواش گشته پناهجو (یاضامن آهو)
********
آن مادر پیری که به پای بوسی رسیده
در مرهم طفلش زتو حاجت طلبیده
وَ،آن ناله و افغانی که از دل کشیده
نوشین شفایِ شهدِ شیرینی چشیده
ای عِطر شفایت چون شمیمِ گُلِ خوشبو (یاضامن آهو)
**********
آن دیگری از کوریِ چشمان عزیزش
یا آن یکی از دردو سرانجام مریضش
با نالۀ جانسوزودوچشمِ اشک ریزش
وانگه شفائـــــــی و مناجات قریضش
چشم ازتو شفا گیردوآن مرهم وآن سو (یا ضامن آهو)
*********
دل را ،چه بگویم از این رنـــج فراوان
در بی خبری غافل از این گنجِ سلیمان
خوبان همه در پای رکاب، ای شه خوبان
چون موری به پای حرمت، شاه خراسان
اندر پی یک دانه کند رو بدان سو (یا ضامن آهو)
***********
خورشید فلک را زتواش نام ونشان است
ای شمس وشموست همه جا وردِ زبان است
زیرا که فروغ انورت بسی عیان است
وان خانه همان مأمن امنِ همگان است
مهرِ فلکی از تو نوا گیرد ونیرو ( یاضامن آهو)
به مناسبت خجسته میلاد میمون ومبارک حضرت ثامن الحجج
علی ابن موسی الرضا (ع) وتبریک وتهنیت به محضرملکوتی
حضرت ولی عصر(عج) وهمۀ عاشقان ومشتاقان دل سوخته
⇔⇔⇔⇔

شعر درباره ی ضامن آهو

پای خود را می گذارم در حرم
از دلم پر می کشد اندوه و غم
با کبوترهای گنبد می روم
توی خال آسمان گم می شوم
شاپرکها، تشنه دیدار نور
شادمان سر می رسند از راه دور
چشم خود را در حرم وا می کنند
شمع را یکباره پیدا می کنند
شمع جمع شاپرکهایی رضا
ای کلید ساده مشکل گشا
آن گل زیبا گل خوشبو تویی
ای رضا جان ضامن آهو تویی
با نگاهت چون کبوتر کن، مرا
تا بگیرم اوج، خوشحال و رها
می شوم من روز و شب همسایه ات
می شود چتر دو بالم سایه ات
⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد ضامن اهو

یـا رضـا امشب به درگـاهت پناه آورده ام
سینه ای سوز وگـداز واشک و آه آورده ام
با خـود از بیـراهه های هولناک زندگی
کـوله بـاری از گــناه و اشتـباه آورده ام
تـا که پیشـانی سفید از بارگاهت بگذرم
بـا خـودم طومـار اعمـالی سیاه آورده ام
دستهـایم خـالیست از بـوته های مـعرفت
از رعـایای فقـیرم رو به شـاه آورده ام
کـودک بیـمار دل را بـارها بسـتم دخیل
تـا که ایـن بی دست و پـا راهم براه آورده ام
غـرق مستی می شود هرکس نگاهش می کنی
من هم این دل را بـرای یک نـگاه آورده ام
لـطف سرشـار تو را در حق خود دیدم مدام
گـرچه من دل را بسـویت گاهگاه آورده ام
آهـوی دل شد شکـار حـیله صیاد نفس
ضـامن آهـو به درگـاهت پنـاه آورده ام

شعر کوتاه در مورد ضامن اهو

زیر چتر آفتاب
در حرم نشسته ام
دل به روی غصه ها
شادمانه بسته ام
ابر تیره دلم
پاره پاره می شود
آسمان قلب من
پر ستاره می شود
یک صدای آشنا
از فضای رو به رو
می رسد به گوش من
بق بقو بقو بقو
بق بقو بقو کنان
دسته کبوتران
آب و دانه می خورند
می پرند در آسمان
می شوم کبوتری
چون کبوتر حرم
دور گنبد طلا
شادمانه می پرم

Comments

Popular posts from this blog

تعبیر خواب برادر امام صادق ؛ ابن سیرین و حضرت یوسف و منوچهر مطیعی

شعر در مورد نوروز ، باستانی از فردوسی و حافظ + شعر عید نوروز کوتاه